طالقانی: خوشحالی اغتشاشگران از حمایت سلبریتیهای خارجی نشانه استعمار رسانهای این بلوا بود
تاریخ انتشار: ۹ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۵۸۶۸۳۹
به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری فارس، یک سال از بلوای سال ۱۴۰۱ میگذرد. اتفاقی نامطلوب که در کف خیابانهای شهر خسارات زیادی بر جای گذاشت و خونهایی را به ناحق روی زمین گرم خیابانها جاری کرد. هجمه عظیم رسانهای علیه نظام جمهوری اسلامی، درگیریهای مسلحانه شهری، فعال شدن گروههای تروریستی و تجزیهطلب، تضعیف اخلاق جمعی، تخریب الگوی زندگی ایرانی ـ اسلامی و.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
برای بررسی جامعهشناختی آنچه در این یک سال گذشت با داوود طالقانی، جامعهشناس، کارشناس ارتباطات و پژوهشگر علوم انسانی صحبت کردیم.
داوود طالقانی، دانشآموخته دکتری جامعهشناسی
چهار فاکتور اصلی برای بررسی بلوای سال ۱۴۰۱
اضلاع اثرگذار در اتفاقات پاییز ۱۴۰۱ و پارهنمودهای آن در ماههای گذشته را چگونه به شکل مختصر میتوان شرح داد؟
برای اینکه بخواهیم مفاهیم و موضوعات جامعهشناختی را برای خود قابل فهم کنیم و درگیر بعضی از پیچیدگیهای آنها نشویم میتوانیم به وسیله بعضی فرمولها و مسائل نظری این کار را انجام دهیم. برای مواجهه با بلوای سال گذشته میتوانیم از یک ماتریس دو در دو استفاده کنیم؛ که یک طرف آن ساختار و عاملیت است و در طرف دیگر آن بیرونی و درونی بودن ساختار و عاملیت قرار گرفته که در نتیجه چهار فاکتور را خلق کرده است: ساختارهای درونی، ساختارهای بیرونی، عاملهای درونی و عاملهای بیرونی. ما وقتی در مقام قضاوت و تحلیلِ اغتشاشات سال گذشته قرار میگیریم باید در ابتدای امر برای خود روشن کنیم که در کجای این ماتریس و از نظرگاه کدام چهار فاکتور اصلی به آن میپردازیم.
نقش ساختارهای دورنی و بیرونی در خلق یک اغتشاش
برای تفهیم موضوع، برای هرکدام مثالهایی میزنم تا ذهن مخاطب بهتر درگیر آن شود. در بحث ساختار درونی به طور مثال ما با یک ضعف جدی در اقتصاد روبهرو هستیم که انکارنشدنی است. ما هم از یک اقتصاد ضعیف برخورداریم هم پدیدههای مربوط به آن مثل کار، مسکن، اشتغال و... در وضعیت نابسامانی قرار دارند. این ساختار درونی مربوط به خود ماست و باید در درون به دنبال آسیبشناسی گشت و کسی از بیرون مقصر این امر نیست. این اقتصاد ضعیف هرچند به شکل یک بهانه موجب شد افراد برای کارهای خود دستاویزی داشته باشند، اما در مقابل از ساختار بیرونی میتوان به آن امپریالیسم و استعماری اشاره کرد که از طریق ابزارهای گوناگون در پی اعمال قدرت در کشور ایران است و از تحریم، جنگ و... برای نیل به اهداف خود استفاده میکند.
عرصه سیاست، عرصه بازیگری است که در آن عدهای روی صحنه نقشآفرینی میکنند، اما دستهای صحنهگردانی هم در پس این صحنه تئاتر وجود دارد که رهبری و جهتدهیِ این بازیگران را مشخص کردهاند. متأسفانه در فضای جامعهشناسی و علوم سیاسی ما به این بازیگردانها و کارگردانها توجه نمیشود و گمان بر این است که بازیگران صحنه قدرت و سیاست بدون هیچ راهبردی به صحنه آمدهاند
از ژیژک تا گلشیفته فراهانی همه در صحنه حاضرند
عوامل درونی هم شامل اشخاص سیاسی، سلبریتیها، اینفلوئنسرها، بعضی از افراد در خیابان و کاربران مجازی بودند که طی یک سال گذشته، بالاخص در ماههای اول درگیریها هر یک به طریقی نقشی را در این گیرودار ایفا کردند و در تئاتر قدرت حاضر بود. عاملان خارجی برعکس داخلی از خارج از کشور هستند. ما در اغتشاشات پارسال شاهد آن بودیم که برخی چهرههای شاخص جهانی از بازیگران تا سیاستمداران و دانشمندان نقش عاملیتی را بر عهده گرفتند و رد پایی از خود به جای گذاشتند. اسلاوی ژیژک، امانوئل مکرون، آنجلینا جولی، نوآم چامسکی و... از جمله عوامل خارجی در ماتریس و بلوای ۱۴۰۱ هستند.
فضای شورشی سال ۱۴۰۱ به سال ۱۴۰۲ منتقل شده است
این آن کلیتِ اضلاع بازیگر و نقشآفرین در التهابات و اغتشاشات پارسال بودند که تا الآن به نظر میرسد ادامه پیدا کرده است. وقتی میخواهیم ببینیم آیا به راستی غائله پارسال خاتمه یافت یا نه باید ببینیم آیا این خانهها و اضلاع مؤثر در خلق آن از نفرات و نیرو خالی شدهاند یا خیر. وقتی نگاه میکنیم خواهیم دید که همچنان بحث بلوای ۱۴۰۱ زنده است، به طور مثال همچنان ما با یک چالش جدی در بحث اقتصاد روبهروییم و گشایش چندانی شکل نگرفته است. یا در بحث ساختار بیرونی گرچه عربستان و آمریکا به رادیکالی سال قبل نیستند، اما رژیم صهیونیستی به نحو گستردهتری نقش فشار خارجی را بر عهده گرفته است. یا در موضوع عوامل درونی میبینیم که در فضای مجازی موج جدیدی از شعارها و نفرتپراکنیها علیه نظام جمهوری اسلامی بازتولید شده است. همچنین عاملیت خارجی را این بار باید در سیر جنگها و درگیریهای جهانی فهم و تفسیر کرد.
عرصه سیاست، عرصه بازیگری است که در آن عدهای روی صحنه نقشآفرینی میکنند
در صحبتهایتان از عبارت «تئاتر قدرت» استفاده کردید. منظور از این عبارت چیست؟
عبارت تئاتر قدرت، یک اصطلاح آشنا در علوم سیاسی است که از زمان «نیکول ماکیاولی» به بعد رایج شد. در این اصطلاح چنین القا میشود که عرصه سیاست، عرصه بازیگری است که در آن عدهای روی صحنه نقشآفرینی میکنند، اما دستهای صحنهگردانی هم در پس این صحنه تئاتر وجود دارد که رهبری و جهتدهیِ این بازیگران را مشخص کردهاند. متأسفانه در فضای جامعهشناسی و علوم سیاسی ما به این بازیگردانها و کارگردانها توجه نمیشود و گمان بر این است که بازیگران صحنه قدرت و سیاست بدون هیچ راهبردی به صحنه آمدهاند. به عبارتی تحلیل بر این است که تنها جلوه واقعیت هر آن چیزی است که در صحنه رخ میدهد و به نزاعهای پیرامونی آن توجهی نمیشود. این غفلت موجب میشود که افراد در تحلیل و بررسی خود از وقایع در حد عوامل بیرونی و درونی یا لااقل یکی از آنها محدود بمانند و نتوانند به شکل گسترده و جامعتری موضوعات را فهم کنند. البته بیان این نکته هم لازم است که منافع بسیاری از آن بازیگردانها در این است که چندان مورد بررسی قرار نگیرند.
اسلاوی ژیژک، متفکر مارکسیستی که در مدح بلوای ۱۴۰۱ سخن گفته بود
سرگردان در بسترهای غیر اصیل
مرحوم «علی شریعتی» انحراف از واقعیت را در زمان ما «استحمار نو» نامید. به نظر شما امروزه استحمار جامعه ما چگونه رخ داده است؟
من پاسخ این سؤال را بنا به ساختار بیرونی آن ماتریسی بیان میکنم که در ابتدای بحث به آن اشاره شد. یکی از ابزارهای ساختار بیرونی پلتفرمهای مجازی است. بسترهای مجازی حال حاضر مثل توییتر و اینستاگرام متعلق به ما نیست و از همین طریق نزاعی که باید در تئاتر قدرت و در بستر دیگری پیگیری شود به فضایی منتقل شده که برای مردم ما نیست. منظور از عدم تعلق بستر مجازی به مردم ایران به این معناست که فضای مجازی را سپهر عمومی جامعه در نظر نگیریم و چنین تلقی نکنیم که کاربران مجازی نماینده تمام مردم هستند. این اشتباهی است که موافقان و مخالفان حاکمیت دچار آن میشوند؛ بلکه این کاربران تنها نماینده بخشی از مردم خواهند بود. نکته ظریفی که باید در اینجا به آن اشاره کرد این است که وقتی میگویم فضای توییتر یا اینستاگرام برای ما نیست، منظورم خلق پلتفرم داخلی یا فیلتر بسترهای خارجی نیست، بلکه منظور آن است که صاحبان پلتفرم در جهتدهی و ضریب دادن به محتوای بسترهای خود نقشآفرینی میکنند و سیاستهای خود را پیش میبرند.
صدای این جنبش به قدری برای داخلیها انکرالاصوات بود که عملاً جذابیتی برای مردم نداشت و اصلا علاقهای به شنیدنش نبود. به شکلی که رفتهرفته مردم را خسته کرده بود و نوعی حوصله سر بری را با اعتصابات و اغتشاشات خود برای مردم خلق کرده بودند
غش و ضعف برای واکنشهای کیم کارداشیان و سلنا گومز
در باب ساختار درونی هم میتوانستیم فضای اعتراضات مدنی را به شکل بهتری قانونسازی کنیم که بعدها با مشکل مواجه نشویم. مثلا وزارت کشور و نیروی انتظامی با سیاست بهتری هم فضای اعتراض را فراهم کنند و هم به معترضین و هم به سایرین هشدار دهند که خشونتی نباید در کار باشد تا بعدها این اعتراض به صحنه رادیکالیسم تبدیل شود. متأسفانه این موضوع شکل نگرفت و بستر داخلی ما که از آنِ خودمان بود به سمت پلتفرم خارجی، آن هم در سطحیترین شکل ممکن که فضای مجازی باشد، منتقل شد.
در این بین عاملان داخلی هم خلاقیتی از خود نشان ندادند و متوسل به دمدستیترین ابزار یعنی فضای مجازی شدند. وقتی به فضای مجازی پناه بردند استقلال کنش خویش را از دست دادند و در خط ساختار بیرونی و پلتفرم خارجی بازی کردند و دقیقا در راستای آنها اهداف خود را تنظیم کردند. به طور مثال آنان از این امر خوشحال بودند که «سلنا گومز» و «کیم کارداشیان» برای آنان استوری گذاشته یا اسلاوی ژیژک مقالهای درباره اغتشاشات نوشته است. این خوشحالی و ذوق حکایت از استعمار رسانهای بلوای ۱۴۰۱ دارد و نشان میدهد که این افراد عملاً هیچ استقلال درونی و ملی ندارند. اینها در پی شنیده شدن صدا بودند، اما اگر به راستی چیزی برای عرضه مردم داشتند باید صدایشان در داخل شنیده میشد نه در خارج، اما آنان دائماً دنبال این بودند که صدایشان را خارجیها بشنوند.
صدای انکرالاصواتی که مردم را کلافه کرده بود
صدای این جنبش به قدری برای داخلیها انکرالاصوات بود که عملاً جذابیتی برای مردم نداشت و اصلا علاقهای به شنیدنش نبود. به شکلی که رفتهرفته مردم را خسته کرده بود و نوعی حوصله سر بری را با اعتصابات و اغتشاشات خود برای مردم خلق کرده بودند. زمانی این جنبش میتواند به خود ببالد که صدایش را مردم داخل کشور بشنود، اما چیزی که دیدیم این بود که مردم ایران اصلا رغبتی به این بلوا نشان ندادند و از آن کنارهگیری کردند. بزرگترین دستاورد اتفاقات سال قبل جلب نظر خارجیها بود که البته با شرحی که گذشت باید گفت این چندان دستاورد قابل قبول و ارزشمندی نیست.
تخریب و آنارشیسم، ماهیت شورشی بود که جنبش پاک میخواندندش
عدالتخواهی را آنارشیستها در دست گرفتند
جامعه ما در حال حاضر به سمت یک مدنیت جدید حرکت میکند و در روابط میانفرهنگی با کشورهای هم رده ایران مثل عربستان و ترکیه دست به یکسری مقایسهها میزند. این امر موجب شده یکسری ذهنیتسازیهای نه چندان سازگار با جامعه ایران شکل بگیرد که تلقی خاصی از آزادی و عدالت دارد. البته باید اشاره داشت از ابتدای انقلاب اسلامی تا به حال یکسری مطالبات مثل عدالت اجتماعی و اقتصادی همواره وجود داشته که مردم در پی آن بودهاند، اما همیشه گروههایی با بیتوجهی به شعار آزادی و عدالت در پی تعدیل این امر مهم نیستند.
فلاسفه سیاسی دوران مدرن مثل ماکیاولی، کانت و هگل همگی موضوع عدالت اجتماعی را طرح کردهاند و اساساً با وجود اینکه رهبران انقلاب اسلامی دغدغه این عدالت را داشتند، اما در مقام ایجاب در حال حاضر طرح صورتبندی شده و مشخصی از دغدغه عدالت وجود ندارد. ضمن اینکه باید گفت عدالتخواهی امروزه در دست یک گروه انحرافی افتاده است که درک و فهمی از اجزای دولت مدرن ندارند و به جای ترمیم دائمی دولت در پی این هستند تا بخشی را از دولت پیدا کنند تا با آن به تقابل بپردازند. این نوع عدالتخواهی نوعی آنارشیسم قرن نوزدهمی و رؤیاپردازی «کمون پاریس» است که دیگر منسوخ شده!
دانشگاهیان ما به شکل مضحکی نسبت به دولت، جامعه و بازار منفعل هستند
به نظر شما آیا جامعه دانشگاهی ما به خودآگاهی طبقاتی رسیده است؟
جامعه دانشگاهی ما و بالاخص نهاد علم و اعضای نهاد علم که اساتید و دانشجویان، بارزترین نمایندگان آن هستند نسبت به جامعه، دولت و بازار مسئولیتهایی دارند، اما چیزی که امروزه شاهد هستیم این است که قشر دانشجویی ما اصلا به این امور اعتنایی ندارد و به شکل مضحک و خندهداری انفعال خود را توجیه میکند. اتفاقات پارسال به خوبی حکایتگر این مسأله است. به طور مثال دانشگاهیان نسبت به دولت مسئول هستند. از بدو ورود دانشجو، دولت خرج او را برای تحصیل میدهد و استاد هم مانند کارمندِ دولت، حقوقبگیر آن است. به عبارتی او را پرورش میدهد تا روزی یا جذب دولت بشود یا کار دولت را پیش ببرد، اما چیزی که امروزه شاهد هستیم این است که دانشگاهیان کار با دولت را کسر شأن خود میدانند و با خلق یک «جان زیبا» از همکاری و همراهی با دولت فاصله میگیرند. در صورتی که هویت دانشجوییشان را مدیون دولت هستند. همچنین دانشگاه نسبت به بازار هم مسئول است و باید نیروی کار مناسبی برای آن هم تربیت میکرد، اما در حقیقت دانشگاه ما کارآفرین نیست و اصلا یک دوگانه درس ـ دانشگاه برای دانشجو پیش آمده که فکر میکند نهاد علم یک جدایی منفک از نهاد بازار دارد.
توهم مسئولیت اجتماعی!
همچنین دانشگاهیان ما یک توهم از مسئولیت در قبل جامعه دارند. آنها جامعه را فقط خودشان میبینند، یعنی جامعهای که دارای تکثر گروهی و طبقاتی بسیاری است؛ مخصوصا در ایران که گروههای محلی زیادی هم دارد، دانشگاه ما هیچ التفاتی نسبت به جامعه ندارد. دانشگاه ما وقتی نسبت به جامعه شناختی ندارد، چگونه میتواند مسئولیت آن را به عهده بگیرد؟ وقتی چنین وضعیتی وجود دارد، در شرایط حساس مثل اتفاقات سال گذشته دانشگاهیان با نوعی گیجشدگی و سردرگمی مواجه میشوند که بخشی از آنان به شکل آنارشیستی میخواهند کلاسها را بر هم بزنند، برخی اصلا التفاتی به موضوعات سیاسی ندارند و برخی هم به خطا و بدون توجه به نقصهای دانشگاه میخواهند از تمامیت آن دفاع کنند.
پایان پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: اغتشاشات جنبش اجتماعی بلوای 1401 نقش آفرینی می کنند طور مثال فضای مجازی تئاتر قدرت بلوای ۱۴۰۱ برای مردم سال گذشته
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۵۸۶۸۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عباس عبدی: ضربه ایران به اسرائیل پیروزی راهبردی بود /جذب حمایت مردم از این حمله در تعارض با برخورد با زنان در خیابان ها است
عباس عبدی روز قبل از حمله ایران به اسراییل یادداشتی نوشت که درباره ایران و اسرائیل بود. این یادداشت روز بعد و پس از حمله پهپادها وموشکهای ایران به سرزمینهای اشغالی منتشر شد. به گزارش اعتماد، تحریریه روزنامه و همچنین آقای عبدی اطلاع نداشتند که حملهای در راه است. بعد از حمله در برخی رسانهها اعلام شد که علیه آقای عباس عبدی و روزنامه اعتماد اعلام جرم شده است. از آنجا که 10 روز از این ماجرا گذشته و احضاریهای برای هیچکدام ارسال نشده، تصمیم گرفتیم درباره نظرات آقای عباس عبدی که در آن مصاحبه اعلام شده بود گفتو گویی داشته باشیم که میخوانید: آقای عبدی! ماجرای احضار شما به کجا انجامید؟ هنوز اقدام قضایی به بنده اعلام نشده است.
آیا فکر میکنید منتفی شده است؟ نمیدانم؛ ولی با توجه به توضیحاتی که دادهام و از مفاد آن مطلع هستند، به گمانم برداشت دقیقی از نوشته من نداشتند. البته معتقد نیستم که برای نوشتن باید برای کسی اعلام جرم کرد، اگر نوشته افراد متضمن دروغ و جعل نباشد، صرفا تحلیل و نظر باشد، باید محترم شمرده شود. و این را نشانه قدرت میدانم. هر چند معتقدم که با توجه به شرایط کلی کشور نیز برخی از مسائل را باید به عنوان نویسنده رعایت کنیم. البته اکنون که مرز رسانه داخلی و خارجی برداشته شده است، متأسفانه نویسندگان داخل و در رسانههای رسمی کشور در موقعیت نابرابری با کسانی که در خارج هستند قرار دارند و این نابرابری یکی از عوامل خروج مرجعیت رسانهای از داخل است و این خطر امنیتی برای ایران دارد. با توجه به آن اعلام جرم، گفتید که دیگر در این موضوع خاص نمینویسید. آیا اکنون که حداقل تا حالا منتفی شده، باز هم اظهارنظر نخواهید کرد؟ اگر اعلام جرم را اعلام نکرده بودند، بهتر بود. من متأسف شدم که چرا باید چنین تصوری را در جامعه القا کرد کسانی که سعی در نوشتن تحلیلهای منطقی دارند، نیز با اعلام جرم مواجه میشوند؟ اگر بدون اعلام بود، من هم خبرش را مثل موارد دیگر منتشر نمیکردم. با این حال اکنون میتوانم حرف بزنم، چون گمان میکنم نظراتم دچار تعبیرهای ناخواسته نخواهد شد. پس اولین سوال را میپرسم؛ آیا ایران میتوانست پاسخ ندهد؟ در عمل میتوانست، همچنان که در موارد دیگر هم چنین کرده بود. ولی در سیاست نمیتوانست، زیرا سیاست با روابط شخصی فرق میکند. در روابط شخصی «گذشت و عفو» و «بزرگمنشی» و این گونه رفتارها معنی میدهد و اتفاقا پسندیده هم هست. با گذشت از دیگران میتوان اختلافات را بهتر حل کرد تا انتقام گرفتن. در عفو لذتی است که در انتقام نیست. ولی در سطح سیاست بهویژه در سطح بینالملل، گذشت بیمعناست و چه بسا موجب تشدید خصومت هم باشد. پس پاسخ ندادن موجب تشدید بحران میشود . ولی در هر حال باید به اثرات این پاسخ توجه داشت. این اتفاقات موجب میشود تنش میان دو طرف از حالت انعطافپذیر و الاستیکی به وضعیت متصلب تغییر شکل بدهد. پیش از این طرفین اقداماتی را علیه یکدیگر انجام میدادند. گاه مستقیم، گاه غیرمستقیم و اغلب بدون پذیرش رسمی، در حالی که ناظران سیاسی میدانستند که کدام طرف، مستقیم یا با واسطه پشت ماجراست. با این حال وضعیت آنها مثل مشتهایی است که بوکسورها به کیسه چرمی لاستیکی میزنند. ابتدا قدری تغییر شکل داده، فرورفتگی و عقبنشینی کرده، سپس بازگشت به حالت اول را شاهدیم. پس اکنون ماجرا فرق کرده و از حالت الاستیکی و انعطافپذیری به حالت نیمه شکننده تبدیل شده و در ادامه به وضعیت شکنندگی خواهد رسید. به عبارت دیگر ضربات علیه یکدیگر پرهزینه است و به صورت متعارف قابل ترمیم نیست و هزینه بازی را بالا برده و امکان ادامه بازی را کم کرده است. پس آیا میتوان نتیجه گرفت که بحران میان ایران و اسراییل تشدید شده است؟ در واقع همانگونه که گفتم این بحران شکنندهتر شده است. شما به راحتی میتوانید به یک جسم الاستیک ضربه بزنید بدون اینکه نگران شکستن آن باشید، ولی چنین ضربهای را به راحتی به شیشه نمیزنید. بنابراین مدیریت امور از این پس اهمیت دارد. آیا به همین علت ایران پاسخ حمله بعدی اسراییل را نداد؟ طبیعی است که طرف مقابل هم نمیخواسته که ایران پاسخ بدهد، لذا ضربه محدودی را انتخاب کرده که این شیشه نشکند. به عبارت دیگر طرفین از یکدیگر تحلیلی داشتهاند که منجر به مهار بحران شود. فراموش نکنیم که موضع غربیها به ویژه ایالات متحده نیز در عدم رغبت آنان به رشد تنش نیز مهم بوده است. گمان میکنید که زدن سفارت و پاسخ ایران و نیز پاسخ بعدی اسراییل متوازن بود؟ به نظر میرسد که این ماجرا از نظر تاکتیکی و نظامی و خسارات وارده متوازن نبود. در هر حال سفارت ایران را زدند و ایران تعدادی از فرماندهان خود را از دست داد و چنین خسارتی حداقل با اطلاعات موجود به اسراییل وارد نشده است. ولی از نظر راهبردی کفه حمله کاملا به سود ایران بود. به عبارت دیگر اعلام رسمی و با اطلاع یافتن طرف مقابل و حمله از خاک ایران به اسراییل، فارغ از جزییات ماجرا و با آن حجم حمله یک پیروزی راهبردی بود. بهویژه که انتظار قبلی به عدم حمله بوده است. به نظر میرسد که اقدام ایران نیز معطوف به همین هدف بوده و نه وارد کردن خسارت. فراموش نکنیم که ایالات متحده و بریتانیا و دیگر کشورهای غربی دربست در کنار اسراییل ایستاده بودند. این پیروزی راهبردی چه آثاری در ایران میتواند داشته باشد. رسیدن به پیروزی همیشه ممکن است و حتی در مواردی ممکن است راحت رخ بدهد، مهم حفظ و تثبیت آن است. اجازه بدهید که مستندتر صحبت کنم. در سال ۱۳۸۸ تحلیلی نوشتم از وضع ایران و برای اطلاع مقامات فرستادم. بخشی از این تحلیل چنین است: پیش از خرداد ۸۸ بارها نوشته بودم که حکومت در ایران از ۴۰۰ سال گذشته یعنی از زمان اوج صفویه تا کنون هیچگاه بدین پایه که اکنون هست، قدرتمند نبوده است، ولی همیشه بلافاصله اضافه میکردم که متاسفانه این قدرت با نوعی از بیثباتی هم همراه است.
افزایش قدرت حکومت مثل منارهای است که قد میکشد و بلندتر میشود، اما به تناسب این ارتفاع پایههای آن عمیقتر و پهنتر نشده است. بنابراین بهرغم اوج گرفتن، بر ناپایداری آن افزوده شده است و این پایهها در حکومت چیزی نیست جز قدرت نرمافزاری آن. اگر از این زاویه نگاه کنیم، هر دستاورد خارجی باید از دو طریق پایدار و مستحکم شود. اول از طریق قرار دادن آن در دل یک سیاست خارجی معقول و قابل دفاع و عملی. دوم از طریق حمایت داخلی.
یک دستاورد خارجی را میتوان مثل دست یافتن به یک بازیکن عالی فوتبال دانست که فقط هنگامی مفید و موثر است که ۱۰ بازیکن دیگر نیز کمابیش همسطح او باشند؛ زمین و امکانات و دریافتی و استادیوم و اقتصاد باشگاه خوب باشد والا آوردن رونالدو در یک تیم ایرانی هیچ فایدهای برای فوتبال ما ندارد و همه هزینههای آن، زیان است. حمایت داخلی از این اقدام از دو طریق ممکن است. اول احترام گذاشتن به مردم و مطالبات آنان. روشن است که وضعیت کنونی در مواجهه با زنان و با این ویدیوهایی که منتشر شده در تعارض با این مساله است. دوم و سوم و چهارم نیز بهبود اقتصادی است. پیروزیهای خارجی به سرعت فراموش میشوند باید از طریق بهبود شرایط تثبیت شوند والا به ضد خودشان بدل خواهند شد. نکته مهم ضربه راهبردی است که اسراییل در مجموعه ماجرای اخیر خورده است که در آینده به آن خواهم پرداخت. کانال عصر ایران در تلگرام